search icon
ارسال به
...
زنی که درخت شد (گیاهخوار)
زنی که درخت شد (گیاهخوار)
زنی که درخت شد (گیاهخوار)

زنی که درخت شد (گیاهخوار)

شناسه113972
کد ميله‌اي9786009739707
گروه کالاادبیات آسیا
توليد‌کنندهنوای مکتوب
نوع کالاکتاب
انگليسيThe vegetarian
طول21.4
پهنا14.5
ارتفاع0.8
وزن (گرم)223
نويسندههان کانگ
مترجمنیلوفر رحمانیان
زبانفارسی
موضوع کتاب895/73
نوبت چاپ1
تعداد صفحات168
قطعرقعی
نوع صحافيشومیز
سال انتشار1397

درباره این مورد

قبل از این که زنم گیاهخوار شود، به نظرم در هیچ زمینه‌ای قابل توجه نبود و کاملا معمولی بود. راستش را بگویم دفعه اولی که دیدیمش حتی به نظرم جذاب هم نبود؛ قد متوسط؛ موهای مصری، نه بلند و نه کوتاه؛ صورت یرقانی، رنگ پوست مریض‌ها؛ استخوان گونه کم و بیش بیرون‌زده؛ چهره زرد و مریض‌احوال و کم‌رویش هر چه را باید می‌دانستم، به من گفت. وقتی داشت سمت میزی که منتظرش نشسته بودم می‌آمد، نمی‌توانستم چشم از کفش‌هاش بردارم، ساده‌ترین کفش مشکی‌ای که بتوان تصور کرد. و طرز راه رفتن‌اش، که نه تند بود و نه کند. قدم‌هاش را نه بلند برمی‌داشت و نه کوتاه. به هر حال، اگر نه جاذبه خاصی بین‌مان بود و نه هیچ مشکل به خصوصی خودش را نشان می‌داد، پس دلیلی هم وجود نداشت که ما دو نفر با هم ازدواج نکنیم. انفعالی که در شخصیتش بود، همین که نه می‌توانستم دلفریبی‌ای در او ببینم و نه تازگی یا هر چیزی که مخصوصا فیلتر کرده باشد، از سرم هم زیاد بود. لازم نبود برای پیروزی بر او سواد و هوش خرج کنم یا نگران این باشم که مرا با مردهای آراسته‌ای قیاس کند که در کاتالوگ‌های مد ژست می‌گیرند و اگر سر یکی از قرارهایمان دیر می‌رسیدم، آدمی نبود که از کوره در برود. شکم گنده‌ام که سر و کله‌اش در اواسط دهه دوم زندگی‌م پیدا شده بود، پاها و ساعد استخوانی‌ام که حتی با وجود تلاش زیادم همه رقمه در مقابل گوشت آوردن مقاومت می‌کردند، خیالم تخت بود که برای او لازم نیست نگران هیچ کدام این‌ها باشم. همیشه در زندگی‌ام به سمت متوسط‌ها متمایل بودم. مدرسه که می‌رفتم، انتخابم این بود که برای آن‌هایی که از خودم دو - سه سال کوچک‌تر بودند، رئیس‌بازی در بیاورم و می‌توانستم سردسته‌شان باشم جای این که بختم را در مورد آن‌هایی که همسن و سال خودم بودند بیازمایم و بعدها هم دانشگاهی را انتخاب کردم که در آن بیشترین شانس را برای گرفتن کمک‌هزینه تحصیلی رقم بالایی که کفافم را بدهد داشته باشم و به همین ترتیب طبیعی بود که با عادی‌ترین زن دنیا ازدواج کنم. چون زن‌هایی که قشنگ‌اند، فریبا و باهوش‌اند و دختر خانواده‌های پولدارند، همیشه فقط به این کار آمده‌اند که هستی با دقت سامان گرفته‌ام را به هم بریزند.
195,000 تومان

سبد خريد مشتريان قبلي